ماهیِ آبان

به دلم خاک کویر است و ز سر نغمه‌ خون
من که آواره به گوش پُرِ آن عقربه ام
گوشه‌ ی عقربه ای دور جهان می‌گشتم
وقت بر ساعت صفر آمد و من افتادم
تو مپندار هبوطم پی سیبی بوده
قطره از طاق دو چشم تو شدم، افتادم
واژه ها خون شده‌اند، لاله شکفت از قلمم
قلب در بام جهان نعره زد و افتادم
عصمت دامن گل در بغل بادی رفت
رقص پا روی نخ عشق زدم، افتادم
بامدادی پی سجاده‌ی خود می‌گشتم 
روی خاک تو به پیشانی زمین افتادم
حسرت دانه به دیدار طلوعی بودم
شاخه بر سقف سپهر آمد و من افتادم
چشم غمناک پری بودم و اندر دل آب   
خزری دور من اما که غریب افتادم
به سرابی شده ای لاله‌ی موزون اما
چون که رفتم پی تو، در پی کذب افتادم
قلب من بیشه‌ی اندوه خزان را بگرفت
آتشی در بغلم نیست، خمار افتادم
ماه من جست ز مهر و پی آبانش رفت
ماهی ام! در عطش آب، زمین افتادم

 

+کاش می‌توانستم تمام احساسم را روی شانه‌ی نحیف کلمات بگذارم اما گاه، چشمه از جوشش می‌ایستد و آب راکد می‌شود...

  • ماهی نیلی

واحــــه :)

واحه در لغت، یعنی قطعه زمینی سرسبز در دل کویر.
به‌عبارتی ساده‌تر، همان رعشه‌ی کوچکِ نور است میان انبوهِ تاریکی؛
آن نخلِ استوار، سیلی‌خورده از بادهای گرم و شرجی؛
آن شکوفه‌ی کوچکِ امید است سربرآورده از دلِ زمختِ زمین.
واحه شاید، دستِ مهرِ خداست بر پیشانیِ تبدارِ زمان،
یا آن لبخندی‌ست که هنگامِ گریه می‌ریزد... :)
Designed By Erfan Powered by Bayan
lk